|
اسم الکتاب: زندگانى پيامبر گرامى اسلام محمد مصطفي(ص)
المؤلف: مدرسى، سيد محمد تقى
الجزء: ۱
الصفحة: ۱۴
بحيراى راهب در نزديكى شهر قديمى بُصرى، معبدى بود كه عابدى مسيحى در آن زندگى مىكرد. در ميان مردم مشهور بود كه اين عابد صاحب كرامات و پيشگوييهاى راستين است. اين راهب، به كاروانهاى تجارى كه از اين منطقه به سوى شام ياحجاز مىرفتند، هرگز توجهى نمىكرد. زيرا وى خود را در وقتى كه آنان بدو محتاج بودند، از ايشان بىنياز مىديد. كاروان تجارى قريش نيز چندين بار ازاين منطقه گذشته بود، ولى اين راهب نه بدانان نگريسته، و نه درباره آنان انديشه كرده بود. امّا اين بار گويى همه چيز تغيير يافته بود. پيش از آنكه كاروان قريش برسد، حاضران مشاهده كردند كه راهب چشم به صحرا دوخته و منتظر است، سپس صورت خود را به آسمان متوجه كرد گويى چيزى در زمين وچيزى درآسمان مىجويد. هنگامى كه كاروان نزديك شد، مردم ديدند كه راهب به پاره ابرى كه در آسمان با قدمهاى اسبان وشتران همراهى مىكند، مىنگرد. وقتى كاروان قريش به ميدان مقابل معبد رسيد، راهب از آنان دعوت كرد آن شب را در صومعه وى به صبح برسانند. حاضران ازاين كار بى سابقه وى شگفتزده شدند. امّا اندكى بعد راهب با سخنان صريحى كه بر سر سفره شام ايراد كرد، شگفتى آنان را از ميان برد. وى گفت علّت گراميداشت قريش از سوى من |
|